دعبل یک کسی بود که شعرهایش، شعرهای حماسی و مذهبی بود. مکتبی بود. حکومت بنی عباس می خواست او را بگیرد و اعدامش کند. 20 سال چوب دارش روی دوشش و فراری بود. بیست سال، چه شعرایی داشتیم؟ بیست سال آوارگی! یک روز امام رضا فرمود: من می خواهم یک جایزه به تو بدهم. پیراهنش را کند و داد. گفت:
«احْتَفِظْ بِهَذَا الْقَمِیصِ»این پیراهن را خوب نگهدار.
«فَقَدْ صَلَّیْتُ فِیهِ أَلْفَ لَیْلَه » (وسایل الشیعه/ج /4ص 99)
و در هر شبی،
«أَلْفَ رَکْعَةٍ»
هزار شب با این پیراهن نماز خواندم و هر شبی هزار رکعت نماز خواندم. هزار هزار، یک میلیون رکعت نماز در این پیراهن خواندم. یک میلیون رکعتی که در کل هشتاد سال ما یکی از آن رکعت ها پیدا نمی شود. شما جرأت دارید دستت را بلند کنی و بگویی: من در عمرم یک رکعت نماز با توجه خواندم؟ یک میلیون رکعت نماز با توجه که هشتاد سال ما یکی از آن رکعت ها را ندارد. بخشش یک چنین پیراهنی به یک چنین شاعری! و فرمود:
«وَ خَتَمْتُ فِیهِ الْقُرْآنَ أَلْفَ خَتْمَه یٍ الْحَدِیث» (وسایل الشیعه/ج /4ص 99)
هزار بار هم قرآن ختم کردم
از سخنرانی آقای قرائتی
دیدگاهها
هیچ نظری هنوز ثبت نشده است.