۱۷ مطلب با موضوع «داستان های امام رضا» ثبت شده است

مامون

عبدالله ملقّب به مأمون پسر هارون، از نسل قریش و بنی‌هاشم در شب جمعه نیمه ربیع الاول سال ۱۷۰ق در بغداد به دنیا آمد.مادر او (به نقلی کنیزی) به نام مراجل از اهالی

ادامه مطلب
۱ ۰ ۰ دیدگاه

آگاهی امام رضا از امور آسمان ها

امام رضا (ع) ولیعهد شد، مدتی باران نیامد. می گفتند که به خاطر قدوم امام رضا (ع) است.

 

«إِنَّا تَطَیَّرْنا بِکُم» (یس/18)

ادامه مطلب
۲ ۰ ۰ دیدگاه

امام رضا علیه السلام و برخورد با شیعیان غیر واقعی

امام رضا با آدم هایی که پز می دادند و واقعیت نداشتند برخورد می کرد. جمعی از شیعیان خدمت امام رضا آمدند. آن زمانی که امام رضا در خراسان بود. از راه های دور خدمت امام رضا آمده بودند. گفتند: ما شیعه هستیم. خوب اینها ضمن

ادامه مطلب
۲ ۰ ۰ دیدگاه

نماز با توجه

دعبل یک کسی بود که شعرهایش، شعرهای حماسی و مذهبی بود. مکتبی بود. حکومت بنی عباس می خواست او را بگیرد و اعدامش کند. 20 سال چوب دارش روی دوشش و فراری بود

ادامه مطلب
۲ ۰ ۰ دیدگاه

داستان شفاعت امام رضا علیه السلام

در این بخش ویدیویی تأثیر گذار، داستانی از شفاعت امام رضا علیه السلام برای یک جوان زندانی را آماده کرده ام که امیدوارم مورد استفاده محبان حضرت امام رضا علیه السلام قرار بگیرد.

 



مدت زمان: 2 دقیقه 35 ثانیه

۲ ۰ ۰ دیدگاه

میهمان عابد

کوهستان بود، امام پیاده شدند از اسب، سیصد نفر هم همراهشان. عابد از غارش امد بیرون. امام را دید، رفت به استقبال آقا جان! چند سال است برای دیدنتان لحظه شماری می کنم.

 

- می شود کلبه کوچکم را به قدومتان روشن کنید؟

 

امام اشاره کردند. همه وارد غار شدند.

 

عابد مبهوت شده بود.

 

سیصد نفر در غار کوچکش جا شده بودند. چیزی برای پذیرایی نداشت، امام، مهربان نگاهش کرد:" هر چه داری بیاور."

 

سه قرص نان و کوزه ای عسل گذاشت جلوی امام.

 

امام عبایش را کشید رویش، دعا خواند. بعد از زیر عبا به همه نان و عسل داد. همه که رفتند، نان و عسل عابد هنوز آنجا بود.

 

منبع: پایگاه اینترنتی راسخون 

۲ ۰ ۰ دیدگاه

کوه و دیگ

همراه امام وارد «مرو» شدیم. نزدیک «دهِ سرخ» توقف کردیم. مؤذن کاروان، نگاهی به خورشید کرد و رو به امام گفت: «آقا! ظهر شده است».

 

امام پیاده شدن

ادامه مطلب
۲ ۰ ۰ دیدگاه

در یاد مایی

تنگ دست بودم و روزگارم به سختی می گذشت. یکی از طلبکارهایم برای گرفتن پولش مرا در فشار گذاشته بود. به طرف صریا حرکت کردم تا امام رضا علیه السلام را ببینم

ادامه مطلب
۲ ۰ ۰ دیدگاه

گلیم کهنه اتاق

کنار امیرالمؤمنین علی علیه السلام نشسته بودم. امام نگاهی به من کردند و فرمودند:

 

«نعمان!... سال ها بعد، یکی از فرزندان من در خراسان با زهر کشنده ای شهید خواهد شد.

ادامه مطلب
۲ ۰ ۰ دیدگاه

به سوی شهر غربت

روز عجیبی بود. فرستاده مأمون خلیفه عباسی آمده بود تا امام را از مدینه به سوی خراسان روانه کند. چهره و حرکات امام، همه و همه، نشانه های جدایی بودند. وقتی

ادامه مطلب
۲ ۰ ۰ دیدگاه


امام رضا (ع)

به تارنمای فرهنگی ،پژوهشی و آموزشی حضرت علی بن موسی الرضا ،شمس الشموس ،سراج الله ، امام رئوف ،امام رضا خوش آمدید.

آخرین مطلب
پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب
نویسندگان
پیوندهای روزانه
پیوندها
بایگانی