عبدالله ملقّب به مأمون پسر هارون، از نسل قریش و بنیهاشم در شب جمعه نیمه ربیع الاول سال ۱۷۰ق در بغداد به دنیا آمد.مادر او (به نقلی کنیزی) به نام مراجل از اهالی بادغیس (شمال غربی افغانستان) بود. اُستادْسیس که در زمان منصور عباسی قیام کرد، پدر مراجل بوده است.دایی مأمون نیز فردی به نام غالب بوده که با توطئه مأمون، فضل بن سهل وزیر و فرمانده لشکر مأمون را به قتل رساند.
مأمون هفتمین خلیفه از خلفای عباسیان بود که پس از نزاع با برادر خلیفهاش امین عباسی، او را شکست داد و به خلافت رسید.
مأمون برای آنکه بتواند از خطر قیامهای علویان برای همیشه در امان باشد و برای تثبیت حکومت خود نزد خراسانیان که علاقهمند به خاندان پیامبر(ص) بودند، به فکر آن افتاد تا خود را دوستدار اهل بیت(ع) نشان دهد. از اینرو امام رضا(ع) را از مدینه به مرو احضار کرد و وانمود کرد که خلافت و حکومت را رها کرده و به برترین فرد از آلعلی یعنی امام رضا(ع) تسلیم میکند. با رد مقام خلافت توسط امام رضا(ع) مأمون ایشان را وادار کرد تا ولایتعهدی را بپذیرد.
به اعتقاد برخی محققان هدف واقعی مأمون آن نبود که خلافت را به امام رضا(ع) واگذار کند بلکه او میخواست در ظاهر حکومت را به امام سپرده اما در حقیقت همه کارها به دست او اداره شود. پس از پذیرش اجباری ولایتعهدی توسط امام رضا(ع) در سال ۲۰۱ق، مردم با ایشان بیعت کردند. به دستور مأمون لقب «الرضا» بر امام نهاده شد، به نام ایشان سکه زده شد، دستمزد و پاداش به لشکریان و دولتمردان از این سکه پرداخت شد و لباس سیاه که نماد بنی عباس بود به لباس سبز که نماد علویان بودند بهعنوان لباس رسمی خلافت عباسی تغییر کرد.مأمون با اجرای این سیاست به علویان نشان داد تا قیامهایی که آنان با شعار الرضا من آل محمد مردم را به خود فرامیخواندند اینک با ولایتعهدی کسی که مصداق «الرضا» است، محقق شد و دلیلی برای قیام کردن وجود ندارد. این اقدام مأمون موجب شد از قیامهای علویان تا حد زیادی کاسته شود.
یکی از پیامدهای ولایتعهدی امام رضا(ع) مهاجرت سادات به ایران است. بر اساس برخی گزارشها شمار زیادی از شیعیان و سادات برای دیدار با امام رضا(ع) از مدینه روانه مرو شدند و در میانه راه تعداد زیادی از علاقهمندان امام به آنان پیوستند. همراهی ظاهری مأمون با علویان و شیعیان تا حدودی فضا را برای مهاجرت سادات به ایران به ویژه منطقه خراسان فراهم کرد.
مذهب اعتقادی مأمون یکی از مسائل اختلافی و چالشی مورخان شیعه، سنی و مستشرقان است. پیروی او از تشیع به معنای آنچه امامان شیعه بدان معتقد بودند، از سوی بعضی از مورخان شیعه رد میشود. از سوی دیگر در برخی از منابع معتبر اهلسنت بر تشیع مأمون تأکید شده است؛ بهعنوان نمونه ذهبی، ابنکثیر و ابنخلدون بر شیعهبودن او تصریح کرده، و در برخی موارد دولت عباسی را دولت شیعی معرفی کردهاند.سیوطی نیز شهرت تشیع مأمون را نقل کرده است.
اعلام تشیع مأمون توسط برخی مورخین گزارش شده است. در برخی از گزارشها آمده است مأمون به اطرافیان خود گفت مذهب شیعه را از پدرش هارون فراگرفته است. از او پرسیدند: اگر هارون عباسی شیعه بود چرا اهل بیت(ع) را میکشت؟ مأمون در جواب گفته بود: «المُلکُ عَقیم» (حکومت پدر و فرزند نمیشناسد چه رسد به دیگران).
مأمون شیعه امامکش:مرتضی مطهری مناظره مأمون با علمای اهلسنت در مسئله برتری خلافت امام علی(ع) را کم نظیر خوانده و گفته است: «قطعاً کمتر عالمی از علمای دین به خوبی مأمون در مسئله خلافت استدلال کرده باشد، [او] در مسئله خلافت امیرالمؤمنین مباحثه کرد و همه را مغلوب نمود.» مطهری گرایشات شیعی مأمون را غیرقابل انکار میداند اما معتقد است او «شیعه امامکش» است. وی تشیع مأمون را از نوع تشیع مردم کوفه در دوره امامت امام حسین(ع) دانسته که سرانجام ایشان را به شهادت رساندند.
مأمون در حالی که مشغول حمله به روم بود در ۱۸ رجب ۲۱۸ق به علت بیماری در بَدَندون از دنیا رفت و در طَرَسوس دفن شد.[۶۳] قبر وی در دوره کنونی در مسجد جامع شهر طرسوس در استان مَرسین جنوب ترکیه و در مرز سوریه واقع شده است.
مأمون از جوانی به سبب تربیت نزد ایرانیها، علاقه شدید به علم و حکمت داشت و همواره به ترجمه کتب از یونانی، سریانی، پهلوی و هندی به عربی توصیه میکرد. دربار او نیز مرکز اجتماع دانشمندان مذاهب مختلف و محل بحث و مناظره بود.
عدهای نیز تشیع را به دو قسم تقسیم کردهاند: قسم نخست، تشیعی که مرادف ایمان خاص است و مراد از شیعه، شیعه دوازده امامی است. قسم دوم تشیع عام است. یعنی کسی که صرفاً معتقد به خلافت بلا فصل امام علی(ع) باشد. بر همین اساس تشیع مأمون و پدرش هارون و بنیعباس از نوع تشیع عام است.
برخی از مخالفانِ تشیع مأمون معتقدند تمایلات شیعی مأمون به دلیل رویکرد اعتزالی او بوده است؛ در دوره مأمون گروهی از معتزلیان قرابت زیادی به شیعه و علویان داشتند. آنان مانند شیعه معتقد به برتری امام علی(ع) بر دیگر خلفا بودند و از ولایتعهدی امام رضا(ع) حمایت و بر آن گواهی دادند. بر اساس این نظریه پیشنهاد واگذاری خلافت به امام رضا(ع) از سوی مأمون نه به دلیل اعتقاد او به مذهب شیعه دوازدهامامی بلکه برای وانمود کردن دوستی با آلعلی، تداوم حمایت ایرانیانِ دوستدار اهل بیت از او و مهار قیامهای علویان بوده است.
دیدگاهها
هیچ نظری هنوز ثبت نشده است.