شاعر: وحید قاسمی
بی کلاف آمدم سرِ بازار
قیمت عشق رایگان شده است
بد قیافه ترین کلاغِ جهان
عاشقِ چشم هایتان شده است
دو دلم بینِ رفتن و ماندن!
کوله بارِ گناه را چه کنم؟
با چه رویی در این حرم بپرم!
پروبالِ سیاه را چه کنم؟
به خودم غُر زدم: نرو مشهد!
دوزخی صحبت از بهشت نکن
آسمانی به این سپیدی را
با حضورت سیاه و زشت نکن
از بزرگیِ کفترانت بود
بین شان آمدم، نرنجیدند
خادمانت چه قدر آقایند!
از صدایِ بدم نرنجیدند
خوش صدا نیستم، چه کار کنم؟
دلخراش و عجول می خوانم
« قار قار » مرا نگاه نکن!
دارم اذن دخول می خوانم
غبطه خوردم به حالِ زوارت
کاش سرمستِ ساغرت بودم
به حسابِ حسادتم نگذار!
کاش من هم کبوترت بودم
دیدگاهها (۱)
Sadeghi
۲۹ مهر ۰۱ ، ۱۰:۱۱
سلام
بسیار عالی
کاش نرنجیدند رو قافیه کرده بودی نه ردیف....
موفق باشی
و خیلی التماس دعا
پاسخ:
شنبه ۳۰ مهر ۱۴۰۱، ۰۱:۱۳:۳۹ ب.ظ