حضرت جواد علیه السلام پنج ساله بود. آن سفر، آخرین سفری بود که همراه با امام رضا علیه السلام به زیارت خانه خدا می رفتیم. خوب به یاد دارم... حضرت جواد را روی شانه ام گذاشته بودم و به دور خانه خدا طواف می کردیم. در یکی از دورهای طواف، حضرت جواد خواست

بعد از شهادت امام موسی کاظم علیه السلام ، همه درباره امام بعدی دچار شک و تردید شده بودند. همان سال برای زیارت خانه خدا و دیدار بستگانم به مکّه رفتم.

از شما چه پنهان شک داشتم. نه به شخص امام رضا علیه السلام ؛ نه!... فقط باورم نمی شد که واقعا امامان معصوم، بتوانند قبل از اتفاقات از همه چیز اطلاع داشته باشند.

به سخنان امام گوش می دادم. هوا گرم بود و آفتاب ظهر، شدت گرما را بیش تر می کرد. تشنگی تمام وجودم را فرا گرفته بود. شرم و حیای حضور امام، مانع از آن شد که صحبتشان را قطع کنم و آب بخواهم. در همین موقع امام

مرد گفت: «سفر سختی بود. یک ماه طول کشید». امام رضا علیه السلام فرمودند: «خوش آمدی!» «ببخشید که دیروقت رسیدم. بی پناه بودن مرا مجبورکرد

حضرت رضا علیه السلام در بیرون شهر، باغی داشتند. گاه گاهی برای استراحت به باغ می رفتند. یک روز من نیز به همراه آقا رفته بودم. نزدیک ظهر، گنجشک کوچکی هراسان از شاخه درخت پرکشید و کنار امام نشست. نوک گنجشک

مردی از نوادگان انصار خدمت امام رضا علیه السلام رسید. جعبه ای نقره ای رنگ به امام داد و گفت: «آقا! هدیه ای برایتان آورده ام که مانند آن را هیچ کس نیاورده است»

ضامن آهو یکی از القاب حضرت امام رضا (ع) است که در پستهای قبلی داستان مربوط به لقب ضامن آهو برای حضرت علی بن موسی الرضا (ع) را آوردیم.

اینک نماهنگ بسیار زیبایی هست با شعر بسیار پرمغز بنام میشه که ضامنم بشی ضامن آهو

که در وصف کرم و دستگیری حضرت ثامن الحجج اجرا و آماده سازی شده است.امیدوارم مورد قبول شما قرار بگیرد.

با نوای گرم حاج جعفر ملائکه 

مدت زمان: 2 دقیقه 46 ثانیه

بسم الله الرحمن الرحیم

وَ مِنْ شَرِّ حٰاسِدٍ إِذٰا حَسَدَ

برنامه استاد مزینانی را بصورت صوتی اینجا قرار می‌دهم.

امیدوارم برای کسانی که گمان می‌کنند که می‌توانند مطلبی را به نویسنده تارنمای امام رضا ع القاء کنند یا از ظن خودشان تصورات نادرست به هر نحوی دارند...کافی باشد.

از خداوند خواستارم که روزگار هر کسی مطابق ذات خودش باشد.

منبع: سایت فیلسوف یار بخش برنامه معرفت

نمونه های فراوان از برخورد نیک امام رضا (ع) در معاشرت با دیگران نقل شده است، از جمله ابن شهرآشوب اینطور نقل می‌کند:

روزی امام علی بن موسی الرضا به حمام رفت و یکی از حاضران که امام را نمی شناخت از ایشان خواست دلاکی او را انجام دهد. امام پذیرفت و شروع به دلاکی کرد.